دسته بندی : <-PostCategory->

طناز طباطبایی متولد ۲۰ ادیبهشت ۱۳۶۲ در محله ی نیاوران است ،یک خواهر دارد که بزرگتر از اوست و به خواهرش خیلی علاقه مند است ،مجرد است، کارگردانی تئاترخوانده،با موسیقی آشنایی دارد و گیتار می زند ،مدتی هم کار نقاشی میکرد ،پدرش نیز در زمینه ی موسیقی فعالیت دارد ،در کلاسهای آزاد بازیگری شرکت کرده بود که هنوز یک ماه از کلاسهایش نگذشته بود برای بازی در جوانی انتخاب شد و اولین بازی خود را در سال ۸۰ انجام داد ،بعد از آن به هنر علی الخصوص بازیگری علاقه مند شد و در رشته تئاتر تحصیل کرد ،از فعالیتهای هنری اش عبارتند از: میوه ممنوعه ،پسر تهرونی ،صداها ،میزاک ،جعبه موسیقی ،چهار انگشتی ،دیشب باباتو دیدم آیدا و….
مصاحبه با طناز طباطبایی
اگر طناز جای غزاله بود این کار را نمیکرد
۱- اولین باری است که تصویر او را بر صفحه تلویزیون میبینیم. با اینکه پنج سال است بهطور حرفهای بازیگری را شروع کرده. طناز طباطبایی با بازی در سریال «میوه ممنوعه» ثابت کرد باید منتظر یک استعداد نورسیده باشیم.
۲- میگوید زیاد آدم معاشرتی نیست. منطق خاص خودش را دارد و براساس آن عمل میکند،حالا میخواهد بقیه خوششان بیاید یا نیاید. کمی عصبی است و به روانشناسی هم علاقه دارد. اصولاً آدم عجیبی نیست، اما عجیب است!
۳- طناز طباطبایی فکر میکند الان در حد خودش میتواند آدم موفقی باشد، اما حالاحالاها با آن موفقیتی که ته ذهنش را قلقلک میدهد، فاصله دارد.
۴- زیاد کتاب میخواند و بیشتر نمایشنامه. «خاطرات یک گیشا» و «بادبادکباز» را خیلی دوست دارد و این کتابها روی او تأثیر زیادی گذاشتهاند.
*چطوری برای نقش غزاله انتخاب شدید؟
خب این مسئله یک پروسه طولانی داشت. من در دانشگاه هنر تهران مرکز تئاتر میخوانم. آقای کیومرث مرادی یکی از اساتید خوب ما هستند که من را به آقای فتحی معرفی کردند. البته قبل از این من بهخاطر کار «جوانی» در دفتر آقای عفیفه کار کرده بودم و ایشان هم دورادور من را میشناختند. رفتم و آقای فتحی را دیدم. آن موقع یک فیلمنامه اولیه دستمان بود. اولش نقش را دوست نداشتم اما آقای فتحی با محبتی که نسبت به من داشتند، کلی با من حرف زدند و گفتند قرار است فیلمنامه بازنویسی شود که همینطور هم شد و نقش غزاله نقش خوبی شد. یک چیز را هم بگویم که به هر حال تجربه کار کردن با آقای فتحی چیزی است که فکر میکنم آرزوی هر بازیگری باشد.
*این چندمین تجربه بازیگری شما بود؟
این اولین کار تلویزیونی جدی من است. قبل از این من فقط چند تجربه کوتاه سینمایی داشتم که البته با کارگردانهای بزرگی بود که خیلی برای من مفید بود. فیلمهایی مثل گریه عباس کیارستمی، جبعه موسیقی فرزاد موتمن، چهارانگشتی و دیشب باباتو دیدم آیدا. البته در سریال در چشم باد مسعود جعفریجوزانی هم بازی کردهام که چیزی کم از فیلم سینمایی نداشت. همه این تجربهها جمع شد و در میوه ممنوعه بروز پیدا کرد.
*اینجا هم یکی از نقشهای تقریباً اصلی را داشتید.
بله. یکی از نقشهای تقریباً اصلی است و به نظرم نقش کلیدی است. حالا باز باید کار را تا آخر ببینید، چون به لحاظ روانشناسی هم یک نکته دارد که آن موقع معلوم میشود. اینکه وقتی یکجایی توی یک دلی خالی باشد میشود کس دیگری بیاید و آن را پر بکند، ولی نه به شکلهایی که مردم عادی حدسش را میزنند حداقل. بعداً معلوم میشود.
*خب حالا شما هم تجربه سینمایی داری و هم تجربه تلویزیونی. کدام یک را بیشتر دوست داری؟
من علاقه شدید به سینما دارم. نمیدانم یکجورهایی مجذوب آن پرده هستم.
*فکر نمیکنی شهرت تلویزیون بیشتر باشد؟
من دنبال شهرت نیستم.
* چرا؟
اگر قرار بود من تا الان دنبال شهرت باشم خیلی راحت میتوانستم به آن برسم، ولی اینکه آمدم از کارهای کوتاه شروع کردم با آدمهای خاص کار کردم، روی این تأکید میکنم، با هر کارگردانی کار نکردم، هر فیلمی را حتی کوتاه قبول نکردم، خودش نشاندهنده همه چیز است. برای من تجربه به دست آوردن مهمتر از این است که یکدفعه چهره و مشهور بشوم. من دوست دارم طوری بازی کنم که نقشم اگر حتی خیلی کوتاه هم که باشد، تماشاگر فقط نگاهش نکند و از کنارش بگذرد. باید یک بازی باشد که او تو را به عنوان بازیگر بپذیرد نه یک آدمی که حالا آمده یک کاری بکند و برود. در میوه ممنوعه من به این فکر میکردم که حالا باید از تجربیاتم استفاده کنم و مردم را متقاعد کنم که به من به چشم یک بازیگر نگاه بکنند نه یک دختر که حالا آمده و چند تا کار انجام بدهد و برود. از همین چیزهایی که این روزها زیاد میبینیم. بازیگری قرار است حرفه من باشد و باید حواسم را جمع کنم. من الان پنج سال است دارم کار میکنم، اما کسی من را نمیشناخت جز آدمهای معدودی. دوست دارم بعدها وقتی مردم من را ببینند با خودشان بگویند این بازیگر است نه یکی مثل بقیه.
*یعنی شهرت اصلاً برایت مهم نیست؟
چرا، اما هنرم بیشتر برایم مهم است.
*در این سریال کنار بازیگرهای مشهور و خوبی قرار گرفتی. کنار این آدمها بازی کردن چه حسی برایت داشت؟ سخت بود، آسان بود یا…
در کار بین من و آقای نصیریان، البته این حس من است و تا حالا درباره این موضوع با آقای نصیریان صحبت نکردهام، یک حس عجیبی برقرار بود. زمانی که به من نگاه میکردند من واقعاً فکر میکردم پدرم است. سوای این، روزهای اول یک ترس و دلهرهای در من وجود داشت که وای قرار است جلوی آقای نصیریان بازی کنم، وای قرار است جلوی خانم خیراندیش بازی کنم و… ولی موقعی که سر کار آمدم،دیدم اینها چقدر آدمهای بزرگ و خاکی هستند. در کنارشان خیلی آرام شدم. آنقدر به من میدان دادند و کمک کردند و آنقدر پیشنهادهای خوب به من میدادند که واقعاً آن ترس در من از بین رفت و من با خودم گفتم حالا که دارم جلوی این آدمها بازی میکنم حداقلش این است که کم نیاورم و برای این کار تمام تلاشم را کردم و از جان و دل مایه گذاشتم.
*پارتنر اصلیات در فیلم نیما رئیسی است. حضور او در کنارت چقدر مؤثر بود و به تو کمک کرد؟
ما سر کار و بر سر اجرا خیلی با هم بحث میکردیم و بعدش با آقای فتحی هم خیلی بحث میکردیم، طوری که میگفتند من از دست شما دو تا ۸۰ سال بیشتر عمر نمیکنم. اما یک نکتهای که بین و نیما وجود داشت این بود که شیوه بازیگری ما با هم خیلی فرق داشت. نیما اعتقاد داشت که باید در لحظه همه چیز به وجود بیاید اما من عقیده داشتم باید از شب قبل به نقشم فکر کنم. من خودم از شیوه بازیگری متد استفاده میکنم. من خیلی قدیمی فکر میکردم، اما نیما خیلی مدرن بود. اما در نهایت کار اینطور که داریم میبینیم خوب از آب درآمده. میدانید من بیشتر بازیگر حسی هستم. تکنیکی نیستم. بعضی وقتها آقای فتحی به من میگفت میترسم آخرش تو تیمارستانی بشوی اینقدر که به کار فکر میکنی.
*غزاله در سریال آدم جسوری است که همه کار میکند، این شخصیت چقدر به خودت نزدیک است؟
شاید باورتان نشود، روز اولی که رفتم سر لوکیشن خانه مصطفی و غزاله، وقتی که در را باز کردم پیش خودم گفتم: «این دختره روانیه! اون خونه رو با اون پدر و مادر و اون همه امکانات رو ول کرده و پا شده اومده اینجا برای چی؟» واقعاً به شوخی به بچهها هم میگفتم: «این دختره خله. برای چی این کارو کرده؟» ولی در عمل پشتش یک تفکر و فلسفه است. اینکه این آدم واقعاً معیار و انتخابش نه پول است نه امکانات. غزاله نه شبیه برادرش جلال است نه شبیه سمانه خواهرش. آنها هر کدام تفکر جداگانهای برای خودشان دارند. او بهخاطر تفکر خاص خودش این انتخاب را کرده و به نظر من انتخاب درستی بوده برای آن تفکر. ولی شاید الان در روزگار ما هیچ دختری حاضر نباشد این کار را بکند. اما باز با همه این احوال پشتوانه خانواده برای دختری که ازدواج میکند خیلی مهم است و اگر نباشد آن دختر تا مرز بدبختی روحی هم پیش میرود. غزاله از لحاظ روحی بهشدت دچار تنش و فشار است و من تمام تلاشم را کردم تا این سختی را که او دارد از درون تحمل میکند، نشان بدهم. در نهایت اگر طناز جای غزاله بود هیچ وقت این کار را نمیکرد.
*تو خودت چقدر حاضری هزینه بدهی برای هدفت؟ حالا برای عشق یا هر چیز دیگری.
برای طناز یک سری چیزها در زندگی حکم است و باید بشود. من نباید ندارم. من به نباید و نمیشود و اما و اگر اصلاً فکر نمیکنم. برای من باید هر چیزی که میخواهم بشود. البته خیلی موقعها هم ممکن است نشود. اگر نشود درست است که خیلی ضربه میخورم، اما باز کوتاه نمیآیم. شاید همین جسارتم هم باعث انتخاب آقای فتحی شد.
از اولی که فکر کردی میخواهی بازیگر بشوی دوست داشتی شبیه چه کسی باشی؟
من هیچ وقت به این فکر نکردهام که دوست دارم شبیه چه کسی باشم. خیلیها به من میگویند تو بهخاطر نوع بازی و فیزیکت باید بیشتر دنبالهروی نومی واتس باشی، اما خودم این طوری فکر نمیکنم و عقیده دارم که هر کس باید ببیند که خودش چه تواناییهایی دارد. من یک آدمی هستم جدای بقیه، من کسی هستم برای خودم.
*الان که بازیگری پیشهات شده، غیر از آن چه کاری میکنی؟
بازرگانی. پیش پدرم کار میکنم. کار واردات و صادرات.
*تمکن مالی چقدر میتواند در پیشرفتت مؤثر باشد؟ از دو جنبهاش میگویم.
فکر میکنم چون من به پول این ماجرا خیلی نگاه نمیکنم و تکیه نمیکنم، توی انتخابهایم میتوانم خیلی راحتتر و بازتر فارغ از دغدغههای مالی عمل کنم. چون به نظر بازیگری از نظر مالی نمیتواند تأمین کننده یک زندگی باشد.
*فکر کن قرار است برای یک نقش کل چهرهات را بههم بریزند. آیا قبول میکنی؟
عاشق این کارم. شاید توی کشور ما خیلیها قبول نکنند، اما اگر امکانش باشد صد در صد قبول میکنم. این یکی از آرزوهای من است که دوست دارم چنین اتفاقی برایم بیفتد، چون اصلاً به چهرهام خیلی فکر نمیکنم.